انقلاب مشروطه يك واقعه ي مهم تاريخى است و مجلس را بايد ميراث ماندگار ونماد مشروطيت دانست. 14 مرداد سال 1285خورشیدی برابر با 14 جمادىالثانى 1324ه.ق سالى است كه مشروطه خواهان نتيجه ي اقدامات خودرا با صدورفرمان مشروطيت به دست مظفرالدينشاه قاجار گرفتند. ريشه ي انقلاب مشروطيت را بايد در رفتار ظالمانه شاهان و شاهزادگان قاجار و فرمانروايان د ست نشاندهى آنان بر مردم و ديگرى دخالت هاى بىحد وحصر روس و انگليس دانست، حاكمان به جاى تلاش براى كسب اعتماد مردم بيشتربه جلب حمايت بيگانگان مشغول بودند.تأسيس مدرسه ى دارالفنون توسط میرزا تقی خان امیر کبیر و آشنايى با جهان خارج و نوشته هاى نويسندگانى مانند سید جمالدین اسد آبادی ، زينالعابدين مراغهاى،عبدالرحيم طالبوف ، ميرزافتحعلى آخوندزاده ، آیت الله سید محمد طبا طبائی ، آیت الله سید عبد الله بهبهانی، آخوند ملا کاظم خراسانی و... مردم را بيش ازپيش آگاه و با مسايل سياسى واجتماعى آشناكردند و پايه هاى مشروطه خواهىريخته شد،علاوه براين عوامل سخنرانىهاى سيد جمالالدين اصفهانى و ميرزانصرالله بهشتى ]ملكالمتكلمين[ و ميرزاجهانگيرخان ]صوراسرافيل[ مردم را بيشتر با آزادى و مشروطه آشنا نمودند.البته نشرياتى چون ملا نصرالدين، حبلالمتين و... هم وظيفهى خود را كه همانا آگاهىدادن به مردم بود به نحو احسن ايفا كردند ، امّا ترور ناصرالدين شاه آزادى خواهى را شعله ورتر كرد .
بعد از ترورشاه، مظفرالدين شاه بيمار به پادشاهى رسيد و راه پدر را دنبال كرد.دراين بين فساد درباريان وبى عدالتىآن ها در حق مردم بيداد مىكرد.فرمانروايان حاكم كه فعال مايشاء بودند، چندنفربازرگان رابه بهانه گرانى قند به چوب بستند.اين امر باعث شد آتش مشروطهخواهى مردم شعله ورتراز پيش گردد.اعتراض همه اقشاربه ويژه روحانيون و بازاریان و تحصن درصحن حضرت شاه عبدالعظيم، مردم ورهبران آنها ضمن موافقت با«مشروطه» و ايجاد عدالتخانه وبرقرارى نظم و امنيت ،خواستاربركنارى علاءالدوله حاكم تهران و عينالدوله صدراعظم ومسترنوز بلژيكى شدند.باوجود موافقت شاه با خواسته ي مردم، اعتصاب كمترنشد و برعكس شتاب بيشترى هم به خودگرفت.چون شاه به قول خود مبنى بر وفادارى به مشروطه عمل نكرد، آيتالله طباطبايى و آیت الله بهبهانى بارفتن به قم، تهديد به ترك كشور كردند. گروهى هم در سفارت انگليس بست نشستند .عينالدوله استعفاء داد و ميرزانصرالله مشيرالدوله به جاى او نشست.سرانجام شا ه در چهاردهم مرداد 1285 فرمان مشروطيت را صادر كرد.در فرمان از«مردم» نامى برده نشده بود ولى تحت فشار مردم فرمان ديگرى صادر شد كه در آن عبارت منتخبين مردم هم آمده بود.
متن فرمان مشروطیت
آنکه مطابق معدلت بنیان همایونی مورخه 14جمادی الثانی1324 از برای ترقی وسعادت ملک وملت وتشیید مبانی دولت واجرای قوانین شرع حضرت ختمی مرتبت [صلی الله علیه وآله] امر به تاسیس شورای ملٌی فرمودیم ونظر بدان اصل اصیل که هریک از افراد اهالی مملکت در تصویب و نظارت امور عمومی علی قدر مراتبهم محق وسهیم اند تشخیص و تعیین اعضاءمجلس را به انتخاب ملت محول داشتیم .اینک که مجلس شورای ملٌی برطبق نیات مقدسه[ي] ما افتتاح شده است اصول ومواد نظامنامه اساس شورای ملٌی را که مشتمل بر وظائف وتکالیف مجلس مزبور است وحدود وروابط آن نسبت به ادارات دولت است از قراراصولی است که مقررمی فرمائیم [.امضاء-مظفرالدین شاه قاجار.]
مجلس اوّل درپانزدهم مهرسال 1285 خورشیدی باحضور مظفرالدين شاه در كاخ گلستان گشايش يافت.رئيس اين مجلس صنيعالدوله بود كه به دليل اين كه تهديد به مرگ شده بود استعفاء داد و احتشام الدوله جانشين او شد.درآخرين روزهاىزندگى مظفرالدين شاه، قانون اساسى به امضاى او و وليعهدش يعنى محمدعلى ميرزا رسيد. پساز مرگ شا ه وآغاز دوران محمدعلى ميرزا ، مخالفت با مشروطه و نماد آن يعنى مجلس شروع شد. شاه نو بدون دعوت نمايندگان مجلس تاجگذارى كرد و با انتخاب ميرزا امين السلطان اتابك اعظم بهعنوان صدراعظم ضديت خود را با نمايندگان مجلس بروزداد.در هشتم شهریور1286 روس و انگليس، ايران را بين خود تقسيمكردند، در همان روزجوانى به نام عباس آقا ي قفقازی ،اتابكاعظم رابه قتل رساند. پساز تصويب متمّم قانون اساسىكه بهنفع مردم بود محمدعلي شاه به مجلس رفت و سوگند وفادارى به مشروطه خورد ولى چندروزبعد او و ديگرمخالفان مشروطه،عدهاى راگردآوردند و بهدرگيرى بانمايندگان وطرفداران مجلس فرستادند.بُمبىكه به سوى كالسكهى شاه پرتاب مي شود اورا درمبارزه با مشروطه خواهان و به تعطيلى كشاندن مشروطه جدى ترمي كند . شاه بهباغ شاه مىرود و بايارى لياخوف فرمانده روسى بريگارد قزاق مبارزه را با مشروطه خواهان شروع مىكند.لياخوف مجلس را محاصرهمىكند و در دوم تير 1287 خورشیدی آنرابه توپ مىبندد،عدهاى كشته مىشوند.عدهاى هم به خارج فرار مىكنند.ملك المتكلمين، ميرزاجهانگيرخان صوراسرافيل و.... در باغ شاه به دستور شاه و درمقابل او كشته مىشوند.باپخش خبر سركوب آزاديخواهان درسراسرايران مردم تبريزبه رهبرى ستارخان وباقرخان به هوادارى ازمشروطه بپا خاستند. شاه از روسيه كمك خواست و روسها همراه با نيروهاى طرفدار شاه،تبريز رامحاصرهكردند.مردم اصفهان بست نشستند ولى با پيوستن بختيارى ها اعتراض آنان بالاگرفت.نجفقلى خان صمصام السلطنه،ايلخان بختيارى، با نيروى بسيار خود به يارى اصفهان آمد و برادرش على قلى خان سرداراسعد،هم از اروپا به يارى برادر شتافت . نيروهاىانقلابىگيلان هم در رشت آقا بالاخان حاكم شهر را كشتند . درطهران تلاش های آزادیخواهان بيشتر شد . سرانجام با ورود بختيارىها وگيلانىها در بيست ودوم تيرماه 1288دوران يك سال و بيست روزهى استبداد صغيربه پايان رسيد و احمد شاه را به جاى پدر يعنى محمدعلى شاه نشاندند.
مىتوان ادعاكرد كه در دوران دوم مشروطه،اختلافات افراد و احزاب و ترورهاى سياسى و هرج و مرج اين دوران، نتيجهاى جز كودتاى سوم اسفند رضاخان و بر قراری استبداد کبیر را نداشت.آنچه باعث خرسندى شد وقوع انقلاب اسلامى به رهبری امام خمینی (ره) در 22بهمن 1357 بود كه توانست نهضت تعطيل شده مشروطه رابه شكل واقعىتر واصيلتربه تاريخ ارائه دهد.
چگونگی گرفتن اصفهان و فتح تهران
منابع داخلی و خارجی در رابطه با تاریخ سیاسی و اجتماعی ایل جلیل بختیاری به خوبی گذشته پر افتخار بختیاری را برشته تحریر در آورده اند که در اینجا کزیده ای از مطالب آنها در باب وقایع انقلاب مشروطه و چگونگی فتح اصفهان و نقش بختیاری در گرفتن تهران بصورت اختصار بیان می شود.«پس از بمباران مجلس، محمد علی شاه اقبال الدوله کاشانی راکه یکی از هوا خواهان پا بر جای او بود به حکمرانی اصفهان فر ستاد. این مرد چون به اصفهان رسید دست ستم باز نمود، بدرفتاری آغاز کرد و با آقا نجفی و برادرش حاج آقا نورالله اصفهانی که از شمار مجتهدان بزرگ بودند بدرفتاری پیش گرفته تا می توانست از ارج آنها کاست.از این جا دشمنی میانه او و اینان پدید آمده برنجش مردم افزود. حاج آقا نورالله یکدل و یک زبان هواداری از مشروطه داشت ولی آقا نجفی هر زمان راهی پیش میگرفت و در این زمان بکینه اقبال الدوله او نیز بدشمنی در بار می کوشید. اما بختیاری، چنانکه میدانیم این ایل بزرگ همیشه سران بسیاری داشت. در این زمان هم دسته ای از ایشان همراه نصیر خان سردار جنگ در پیرامون تبریز به لشکرگاه عین الدوله پیوسته با آزادیخواهان جنگ می نمودند. نیز دسته هایی همراه امیر مفخم و سردار ظفر در طهران در پیرامون محمد علی میرزا می زیستند.
ولی حاجی نجفقلی خان صمصام السلطنه که سمت ایلخانی گری داشت در چهار محال میان بختیاریان مانده از محمد علی میرزا رمیدگی داشت و بر جایگاه خود بیمناک می زیست. از آن سوی برادر کوچکتر از او حاجی علیقلی خان سردار اسعد که درمیان سران بختیاری به دانش دوستی بر گزیده و خود مرد اروپا دیده و دل آگاهی بود و این هنگام در پاریس می زیست هوای مشروطه داشت و چنانکه خود او نوشته .چون آگاهی یافت که مجلس به توپ بسته شده دلگیر گردید و سپس چون شنید بختیاریان بهوا داری شاه با آزادی خواهان تبریز جنگ می کنند دلگیری او بیشتر شد. این بود که از کوشش نایستاد، نامه ای به برادر خویش و دیگر خویشا وندان نوشته آنان را بهوا داری مشروطه خواند. و کسی را از پیش خود روانه ساخت که به چهار محال آمده صمصام السلطنه را دیدارکند و میان او با سردار بهادر(پسر سردار اسعد) که رمیدگی داشتند آشتی پدید آورد و آنان را در یاوری مشروطه همدست گرداند، همچنین در اصفهان حاج آقا نورالله را دیدار نموده با او هم گفتگوهایی کند و همه را آماده کار کند. در این میان محمد علی میرزا صمصام السلطنه را از ایلخانی گری برکنار ساخت و دیگری را بجای او برگزید. صمصام السلطنه فرمان نبرده گردنکشی نمود وبدینسان زمینه برای شورش بختیاریان پدیدآمد. از طرف دیگر در اصفهان که مردم بستوه آمده در پی دستاویزی بودند که بشورند روز هفتم دیماه دستاویز پیدا گردید.
سر بازان ملایری که در شهر درنگ داشتند و همیشه به مردم آزار می رسانیدند شب هفتم دیماه (چهارم ذیحجه) چندتنی از ایشان مست شده در بازار بد مستی نمودند و دست به دکان یک میوه فروشی دراز کردند، با زاریان بر سر ایشان ریخته سخت بزدند. فردا حکمران فرستاده زنندگان را دستگیر نمود و به هر یکی گوشمالی داد. مردم این را دستاویز گرفته بازار را بستند و در مسجد شاه گرد آمده به خروش و فریاد بر خواستند. اقبال الدوله می کوشید شورش را فرو نشاند و بازار ها را باز نماید و برای بیم دادن توپ به میدان شاه کشید. لیکن کاری از پیش نرفته مردم چون پشتشان به بختیاری گرم بود رشته جوش و خروش را از دست ندادند. فردا شورش بیشتر و انبوهی در مسجد فزون تر گردید. با دستور حاج آقا نورالله و آقا نجفی دسته هایی از روستا نیز به نام دادخواهی به شهر آمدند و به شورشیان پیوستند. و نیز کسانی به نزد صمصام السلطنه فرستاده او را به شهر خواستند. سه روز دیگر همچنان در شهر شورش بود. اقبال الدوله از در نرمی در آمده همی خواست شورش را با گفتگو فرو نشاند. شورشیان هم روی نرمی نشان داده گفتگو را نمی بریدند. تا روز شنبه دوازدهم دیماه ضرغام السلطنه با دویست سوار بختیاری به نزدیکی شهر رسید و جنگ در گرفت. دو روز شلیک و گلوله با ران در کار بود تا بختیاریان چیرگی نمودند و بر سراسر شهر دست یافتند و خود صمصام السلطنه به شهر در آمده رشته کارها را در دست گرفت و انجمن بر پا گردید. در آن روز ها صمصام السلطنه نامه ای به ستار خان نوشته و چگونگی پیش آمد را در ان برشته نگارش در آورده و چون بهتر است داستان از زبان خود او شنیده شود این است تکه هایی را از آن نامه در اینجا می آوریم:« برای همدردی با برادران غیور وطن پرست آذر بایجانی در حالتی که ایل بختیاری به طرف قشلاق حرکت کرده با پانزده تن از بنی اعمام و برادر زادگان و قریب سه هزار نفر سوار و تفنگ چی با اهل و عیال وداع کرده..... با کمال عجله و شتاب به طرف اصفهان رهسپار شدیم. بعد از ظهر نهم ذی ا لحجه مقدمه الجیش وارد شدند در حالتی که از طرف قوای ایالت محال مرتفعه از عالی قاپو و توپ خانه و غیره را سنگر نموده بودند و به طرف متحصنین مسجد شاه با توپ و تفنگ شلیک می نمودند و به فاصله کمی جمعی از مرد و زن و صغیر و کبیر را هلاک و گل دسته مسجد شاه را در نهایت استحکام بود به ضرب گلوله توپ سوراخ کردند. همین قدر کوشیدند سوار بختیاری که به حمایت اهالی مظلوم می آمد سر راه بر آنها گرفته و به طرف آنها شلیک نمودند ولی سوارها اعتنا نکرده از طریق دیگر خودرا به مسجدیان رسانیدند و فوراً مشغول دفاع شدند.به مدد صاحب شریعت توپچیا نیکه مشغول شلیک به طرف مسجد بودند کله شان هدف گلوله مدافعین گردید و از آن پس دیگر قدرت بر شلیک توپ نکردند و چون از آن راه موفق نشدند از طرف بازار که دست داشتند شروع به غارت دکاکین نمودند و قریب یکهزار باب دکان مسلمین را غارت کردند و به مجرد وصول این خبر دوازده نفر از تفنگ چیان غیور بختیاری برای دفع یک فوج که مشغول غارت بودند داوطلب شدند و به ملاحظه اینکه این عده قلیل بکلی غریب و بلدیت نداشتند تا خود را به آنها رسانیدند، قریب یک کرور مال کسبه بیچاره به یغما رفته بود که جمعی از سربازان اسیر و برخی فرار اختیار کردند و چون این خبر به سمع حاکم جابر رسید اول شب دهم ذی الحجه با جمعی از خواصش به طرف قونسو لخانه انگلیس گریختند.» (احمدکسروی- تاریخ هجده ساله آذر بایجان2و3و4)
سردار اسعد درتاریخ بختیاری مینویسد: قبل از ورود صمصام السلطنه به اصفهان، ضرغام السلطنه با همان عده سواری که از پیش فرستاده بودند، شروع بکار نمودند وبعد از یک شبانه روز جنگ با حکومت، اقبال الدوله شنید که صمصام السلطنه با اردوی قابلی وارد می شوند، شبانه در قو نسولخانه انگلیس پنا هنده شد وشهر اصفهان به تصرف بختیاری در آمد. صمصام السلطنه هم با یک دنیا غیرت و فتوت وارد اصفهان شده و به مقر حکومت قرار گرفته و معنی مروت و عدالت به عرصه ظهور آورد و اول حکمی را که جاری کرد، مسترد داشتن اموال مردم بود که اتباع حکومت به غارت بر ده بودند.(ص-467) ورود ضرغام السلطنه به اصفهان و پناهندگی اقبال الدوله حاکم اصفهان به قونسولگری انگلیس به علت استقامت ستارخان سردارملی و شکست های پی در پی که به دولتیان می داد ، غالب بلاد ایران به جنبش در آمدند، از جمله شهر اصفهان نیز بواسطه تعدیات اجزای حکومت و عزم ثابت و عقیده صافی جناب حاجی آقا نورالله ثقة الاسلام و اقدامات باطنی ایشان مستعد شورش و اعلای لوای مشروطیت بودند. غالباً از طرف ثقة الاسلام به جناب صمصام السلطنه مکاتبه می شد و قاصد های خفیه آمد و شد می نمود.
صمصام السلطنه میگفت که اگر اهالی اصفهان با من مساعدت کنند، حکومت را در شکارگاه دستگیر نموده و اصفهان را قبضه می نمایم و مشروطیت را عودت می دهم. او برای پیشرفت این خیال مقدس و اطاعت احکام روحانیت نجف اشرف با ضرغام السلطنه که غالبا نقار و مشاجره خانوادگی داشتند راه موافقت را پیش گرفتند و در برداشتن این مانع بزرگ هم عهد شدند . ولی هم آنها وهم اهالی اصفهان در صدد بدست آوردن ایراد مشروعی بودند، تا آنکه حکومت، ابوالقاسم خان فرزند ضرغام السلطنه را گرفته و حبس نمود. این اقدام غیر معقولانه مشارالیه موقعی به دست مشروطه خواهان داد
صبح نهم ذیحجه ضرغام السلطنه از طرف محله جهار سوق شیرازیان ورود نموده ، عده ای از مشروطه طلبان در خفاه از او اسقبال کردند. درب دروازه دولت که رسیدند سربازان ملایری که راهدارخانه را سنگر نموده، چند گلوله به طرف بختیاری انداخته، یک نفر از بختیاری ها کشته میشود. بختیاری ها از طرف بازار به مسجد شاه آمدند و برای اقبال الدوله تا ورود به مسجد شاه پیامهای فریبآمیز دادند.چون اخبار راهدارخانه توسط غریبخان قشقائی و محمد حسی خان سرتیپ به اقبال الدوله رسید ، حکومت امر به شلیک تفنگ و توپ به طرف مسجد شاه نمود. جمعیت مردم که تقریباً سه هزار نفر می شدند از مسجد شاه متفرق شدندو هیئت علما با ثقة الاسلام بجای ماندند. چند نفر از ملت از بالای گلدسته های مسجد به دارالحکومه شلیک می نمودند و هم به گلدسته ها توپ بستند که آثارش باقی است، آن چند نفر هم مجال توقف نیافتند و متفرق شدند و چند نفر از ملتیان به هلاکت رسیدند.
در این وقت ضرغام السلطنه وارد مسجد شاه اصفهان شد. واز علما اجازه دفاع نمود ، مجازشد 12 نفر از خوانین بختیاری به عده ی مبارکه 12 امام انتخاب نمود ، از جمله پسرش ابوالقاسم خان بود، ایشان پیشدستی کرده، گنبد مسجد شیخ لطف الله را ازتصرف دولتیان بیرون آوردند و با گلدسته های مسجد سنگر نمودند، مجدداً شروع به تیر اندازی شد. ابولقاسم خان بدواً پیشانی یک نفر توپچی را هدف گلوله نمود، بطوریکه از بالای برج به زیر افتاد. توپچی دیگر بالارفت و توپ کوهستانی را به طرف ملتیان قراول رفت. بواسطه محکم نبودن مکان توپ و نداشتن پاچه بند، برج خراب شد و توپ و توپچی به زمین افتاد. پس از آن توپ دیگری از درب ذخیره بیرون کشیده، درب مسجد شاه را هدف قرار دادند، اما از شلیک توپ فایده نکرد وپس ازآن صدای توپ قطع شد.
در این موقع سر بازان ملایری و جلالی بعضی در سنگر مشغول شلیک و بعضی مشغول غارت بازار شدند و تمام بازار بزرگ یا غارت کردند، ضرغام السلطنه از این واقعه با خبر شد، 14 نفر از شجاعان بختیاری به جلو گیری سر بازان فرستاد. ایشان سر بازان را متفرق کرده، چند نفر را مقتول و چند نفر را دستگیر نموده و به مسجد شاه آورد،محبوس داشتند. بختیاریان این هنگام سبقت کرده سر در نقره خانه] نقارخانه[را که سنگری محکم بود، قبضه نمودند. در همان شب اقبال الدوله حاکم اصفهان به سفارت انگلیس پنا هنده می شود. دروز بعد صمصام السلطنه با 500 سوار و پیاده آرسته وارد شهر گردید و یکسره به مسجد شاه ورود کرد و مشروطه طلبان را رونقی و رمقی از نو باز آمد. و شعف همی نمودند. صمصام السلطنه را با کمال احترام پیشباز نمودند. در این زمام انجمن ولایتی دائرو مشغول کارشد. جناب صمصام با کمال جد در همراهی باملت خودداری نداشت وبه پیشتگرمی او علم مشروطیت در اصفهان بلند گردید و شروع کرد به جمع آوری اسباب غارتیان.انجمن ایالتی در صدد محاکمه اجزای حکومت بر آمد که آنهارا به محکمه کشیده خسارت وارده از ملت را مطالبه نمایند.اقبال الدوله ازمحکمه ابا نمود و زیر بار نرفت و تقصیر را به گردن معدل الممالک گذاشت وبه توسط قو نسو الخانه تامین نامه از صمصام السلطنه گرفت و با 32 سوار به طرف طهران رهسپار شد.
باری، پس از حرکت اقبال الدوله صمصام السلطنه به استحکام انجمن ولایتی و تنظیمات داخلی و اطراف و آسایش اهالی مشغول شد. بعضی از سر بازان را که تو قفشان را در اصفهان مصلحت نمی دانست خرجی داد از شهر اخراج کرده و اسلحه آنها را ضبط نمود.ثقة الاسلام به ریاست موقتی انجمن انتخاب شد. بالجمله صمصام السلطنه با کمال وطن پرستی مشغول اصلاح امور شد . آنچه را به غارت برده بودند گرفته تومان شمار به صاحبانش رد کرد، تمام اهالی تشکر نمودند. اما با این خدمت داعیه حکومت نکرد و فراش و شاطر که معمول ولایت است به خود نمی پذیرفت و می گفت «من حاکم نیستم آمدن من برای استقرار مشروطیت است»(تاریخ بختیاری سردار اسعد)
بعد از حاج علیقلی خان سردار اسعد و میرزا امان الله خان بختیاری و انجمن ملّی خو زستان و عربستان عجم (عراق عجم)که در همه دوران چهار ساله استبداد صغیر مقیم تهران بودند و ظیفه اصلی شان پیگیری مطالبات مردم و انعکاس خفیه حوادث پایتخت به اصفهان و خوزستان بود، اولین کسانی که در بختیاری پرچم مشروطه خواهی برافراشتند، ابراهیم خان ضرغام السلطنه و نجفقلی خان صمصام سلطنه بودند، ضرغام با اجابت از دعوت روحانیون و مراجع و مردم اصفهان با حدود یکصدو ده نفر از جوانان دلیر بختیاری و فرزندان وبرادران و تعدادی از کلانتران و کدخدیان بختیاری سواره و پیاده با شعار «علی ولی الله» برای تصرف اصفهان حرکت کردند. ضرغام پیش از آغاز جنگ در یک حرکت نمادین به نیابت از 12 امام همام شیعه نیرو های تحت امرش را به دوازده گروه تقسیم و هر گروه را تحت امر یکی از فرزندان و بستگان خود قرار داد. فرمان آغاز عملیات جنگی را نیز یک روحانی به نام سید احمد نوربخش صادر کرد.
ابوالفتح اوژن درتاریخ بختیاری (1345-200) می نویسد: «سید احمد نور بخش» در اجتماع صدها تن از کلانتران و معتمدان بختیاری بر غیرت دینی بختیاریان تکیه زد و آنها را تشویق و ترغیب کرد تا به اهالی اصفهان کمک کنند و به جنبش مشروطه بپیوندند. وی خطاب به بختیاریها گفت: امیر المو منین علی (ع) نان جو و خرما میل می کردند و از مسلمانان رفع ستم می نمودند. مولای متقیان تا طومار ظلم و ستم را در هم نپیچید، از پای ننشست. پس بر ما که شیعه و از پیروان علی (ع) می باشیم، لازم و واجب است از پیشوای مسلمانان سر مشق بگیریم ودر صحنه ی نبرد و کار زار مولا را حافظ و نگهدار خود بدانیم. شیعیان خالص به اتکای ایمانی که به خاندان نبوت دارند، از هیچ پیش آمدی نباید بهراسند و خود را برای مقابله با هر نوع مخاطره ای آماده نمایند.» بیانات سید احمد نور بخش چنان کارگر و موثر واقع شد که تمام بختیاریهای حاضر فریاد کشیدند جان همه به قربان علی(ع) و آمادگیشان را برای پشتیبانی از مشروطیت تا خلع محمد علی شاه اعلام داشتند.
احمدکسروی تبریزی می نویسد: یکی از پیش آمدهای برجسته تاریخ مشروطه فتح تهران به دست آزادیخواهان است، نخست سردار اسعد بختیاری این آهنگ را کرد، روز بیست نهم خرداد(یکم جمادی الثانی) با هزار سوار بختیاری و با چند تن از مردان خاندان خودشان و با یک دستگاه توپ ته پر از اصفهان بیرون آمد و چون سپاهی که محمد علی میرزا بر سر اصفهان فرستاده بود این زمان در کاشان می نشست. او از راه جوشقان رو به قم آورد و روز چهارم تیر بی آنکه کسی جلو گیرد به آنجا در آمد. این آگاهی در طهران سراسر شهر را بشورانید و درباریان به تلاش سختی افتادند. روز چهارم تیر وزیران از کار کناره نمودند و جز سعد الدوله کسی با محمد علی شاه نماند.
حاج علیقلی خان سردار اسعد می نویسد: با اردوی دولتی چندین جنگ کرده و اردوی دولتی را شکست داده و به عقب راندند. و در 24 جمادی الثانی یکسره به تهران ورود کردند. بعداز جزئی زد و خورد با مستحفظین بهارستان و قرا ولخانه ها شهر را تصرف کردند و در مرکز بهارستان اقامت گزیدند اهالی شهر با کمال بشاشیت به استقبال آ مدند. در مدت دو سه روز از طرف اردوی محمد علی شاه مرکز شهر و بهارستان را بمبا ران نمودند، اما کاری از پیش نبر دند. در این موقع جمعی از جوانان رشید بختیاری ]به سرکردگی ضرغام السلطنه[ مصمم شدندکه به سلطنت آباد که مقر جلوس محمد علی شاه است بتازند و کار او را یکسره سازند. چون این خبر گوشزد شاه قاجار شد، سخت بر خود ترسید و مجال توقف نکرده یکسره به سفارت روس پناهنده شد. در روز جمعه 27 جمادی الاخر بیرق روس و انگلیس برای حفاظت او در بالای عمارتی که او متحصن بود زده شد. و از آنجا که هر سلطانی به سفارتی پناه ببرد، از سلطنت معزول است، محمد علی شاه هم از سلطنت خلع گردید.
در این موقع چرچیل صاحب نمایند ی سفارت انگلیس و بارونفسکی نماینده سفارت روس در بهارستان خدمت آقای سردار اسعد و آقای سپهدار اعظم آمده، خلع محمد علی میرزا را اخبار کردند و گفتند: دولت انگلیس و روس امروزه هرکس که دولت ایران او را به پادشاهی بر دارد، ضدیت نخواهند کرد. و روی این سخن را با سردار اسعد و سپهدار اعظم داشتند که چون شما فاتح ایران هستید، هرکدام خواهید پای به اریکه سلطنت گذارید. این دو سردار از این سخن تحاشی کرده که ما این همه خدمت را برای بر قراری مشروطیت و بر طرف نمودن استبداد به عهده گرفتیم نه برای مرتقی شدن به تخت جهان بانی و شهر یاری. در همان روز شاهنشاه زاده ی اعظم سلطان احمد میرزا را به سلطنت انتخاب کردند و علی رضا خان قاجار ]عضدالملک[ را به نیابت سلطنت و وزارت داخله را به عهده ی سردار اسعد موکول داشتند، هرچند جناب معظم نمی خواست زیر بار شغلی برود، تا همه ی مردم بدانند که خدمت او برای استقلال مملکت و مشروطیت است نه برای وزارت و سلطنت. چون در آن موقع کسی زیر بار این شغل خطیر نمی رفت از روی لاعلاجی قبول کرد. در مدت ده ماه به وزارت مزبوره بر قرار بود، آن وزات خانه را رفرم کرده، نظم کامل و امنیت در تمام مملکت بر قرار کرد.(تاریخ بختیاری473و474) (شاد باشید)
منابع:
1-میرزا امان الله خان بختیاری (مدملیل) مقدمه کتاب مسافر پایتخت ، چاپ اول
2-احمد کسروی – تاریخ هجده ساله آذر بایجان، جلد اول
3- حاج علیقلی خان سردار اسعد- تاریخ بختیاری
4-ابولفتح اوژن بختیار - تاریخ بختیاری
نظرات شما عزیزان: